اشک های طلایی
کتاب آنگاه که هدایت شدم جناب آقای تیجانی را می خواندم قسمتی از آن کتاب توجهم را جلب کرد، "با گروهی از دوستان در حرم یکی از معصومین بودیم که صدای نوحه ای توجهم را جلب کرد، از شنیدن صدای عزاداری متاثر شدم و چند قطره ای اشک ریختم، یه هو یادم افتاد که چند سالی می شود که گریه نکرده ام!"
آخرین باری که گریه کردید چه زمانی بوده؟ برای چه موضوعی گریه کردید؟ بعد از گریه چه احساسی داشتید؟
یکی از زیبایی های انسان این است که قلب رقیقی داشته باشد، قلبی پاک و بزرگ به همان زیبایی دوران کودکی. یکی از دلایلی که رحمه للعالمین برای دوست داشتن کودکان عنوان کرده اند، زیاد گریه کردن بچه هاست.( کتاب مواعظ العددیّه، ص۲۵۹) کودکان چون قلب های بزرگ و مهربانی دارند ، زود به گریه می افتند.
انسان وقتی بزرگ می شود و گرفتار روزمرگی، قلبش از دلش جدا می شود و کمتر به گریه می افتد. شاید اگر بر اثر از دست دادن عزیزی چند قطره اشک نریزیم، اصلا چشمه ی اشک ما خشک شود و چه بسا دلمان خشک تر.
گریه کردن عوامل مختلفی دارد که بیشتر بر اثر غم و اندوه و خالی شدن قلب از ماتم است، اما گریه شوق و خوشحالی هم داریم، گریه ی از خوف خدا، از پشیمانی و غفلت و ....
اما گریه ی بر اباعبدالله جنسش متفاوت است، اول آن که هر انسان پاک نهادی از دیدن این همه جنایت در حق پسر پیامبری نیک سیرت، و شنیدن مصائب و سختی های خانواده اش، ناخود آگاه متاثر می شود و علامت این تاثر، گریه است.
هر چقدر هم شناخت و معرفت انسان از حسین علیه السلام بیشتر باشد، این گریه ی او سوزناک تر است، مسلم است که معرفت آدم ها از شناخت حق و حقیقت با هم متفاوت است، پس شاید راز گریه ی حزن آلود خیلی ها را بر امام حسین، بتوانیم معرفت دقیقشان از ایشان ذکر کنیم.
شاید زیباترین لحظه ی زندگی هر انسانی، زمانی باشد که برای برترین مخلوق خدا، به سفارش اولیاء خدا عزاداری می کند و سعی می کند که با این اشک های طلایی خودش را به خدای خویش، نزدیک تر گرداند.
دوم آن که ما شیعه ایم و پیرو امامان معصوم، می دانیم که سیره ی زندگی امامان ما در عزای بر جدشان حسین علیه السلام، گریه و عزاداری بوده، مثلا از امام سجاد علی السلام در روایتی آمده که: هرگاه غذایی نزد او می آوردند گریه می کرد، وقتی آبی برای ایشان می آوردند، اشک از دیدگان مبارک آن حضرت سرازیر می شد. جلاءالعیون، علامه مجلسی، ص836
در روایتی آمده است که: روزی یکی از غلامان حضرت، به خاطر شدّت گریه ایشان، گفت: آیا وقت آن نرسیده که گریه شما تمام شود؟! حضرت فرمود:وای بر تو! یعقوب دوازده پسر داشت و تنها یکی از آنها ناپدید شد، و در فراق او، آنقدر گریه کرد که چشمانش نابینا شد و از شدّت غم و اندوه، کمرش خم شد، با اینکه می دانست او زنده است، ولی من مشاهده کردم که پدرم و برادرانم و عموهایم و هفده نفر از خویشانم را در مقابل من کشتند و سر بریدند، پس چگونه ممکن است غم و اندوه من به پایان برسد؟! جلاءالعیون، علامه مجلسی، ص837
و یا در جایی دیگر، شیخ جلیل جعفر بن قولویه در کامل از ابن خارجه روایت کرده است:
روزی در خدمت امام صادق علیه السّلام بودیم و امام حسین علیه السّلام را یاد کرده و از او نام بردیم. حضرت صادق علیه السّلام بسیار گریستند و ما نیز به تبع ایشان گریستیم. پس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند که امام حسین علیه السّلام می فرمود من کشته گریه و زاری (اشکم) هستم نام من در نزد هیچ مؤمنی برده نمی شود مگر آن که محزون و گریان می شود.
شاید زیباترین لحظه ی زندگی هر انسانی، زمانی باشد که برای برترین مخلوق خدا، به سفارش اولیاء خدا عزاداری می کند و سعی می کند که با این اشک های طلایی خودش را به خدای خویش، نزدیک تر گرداند.
اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند
این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند
تنها نه اینکه جنس غمش، جنس ماتمش
حتی سیاهی علمش فرق می کند